پانیساپانیسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

panisa

بای باب مم

الان درست یک هفته میشه با مم بای بای کردی برای همیشه دختر گلم وقتی بزرگ شدی میدونم منو درک میکنی چون دختری درضمن بخاطر این تصمیم مهم عین بقیه سرگوفت بهم نمیزنی ازز طرفی مامانت دچار فقر آهن وکم خونی شدیده دختر گلم تو هروز بزرگتر میشی و تقاضا برای شیر بیشتر میشه این از شیر پاکتی که جایگزین شیرخودم کردم متوجه شدم  که تو روزی چقدر ازمن تقاضای شیر میکردی منم نمی دونم تونستم جوابگوی نیازت باشم یا نه ولی بخدا قبول کن که دیگه بیشتر ا این نمی تونستم دختر گلم دیگه  بدنم خیلی ضعیف شده بود خلاصه بدون کمک هیچ کس حتی پدرت موفق شدم شمارو از شیر گیرم ممنونم که عین گل لطیف با احساس برخورد کردی دختر نازم تجربه من برای تو اینه که هرگز بچه تو از سینه ...
7 تير 1393

4روز مسافرت بازم شمال

البته این دفعه به اصرار زن عموافسانه رفتیم خیلی هم بهش زحمت دادیم که اصلا خوش نگذشت با وجود شیطنتهای تو یکم سخت بود واقعا باباهم از شرمندگیمون درآمد کل سفر بامن قهر بود بعد به روایت تصویر اینجا بغل عمه معصومه بودی موقع نهار بلال خورده بودی دهنت سیاه شده بود ماهم نهار میخوردیم اینجا هم این کلاه و سطل شمال برات خریدم بریم دریا قربون لبت بشم عسل اینجا هم حسابی شن بازی کردی و باپدر بزرگت اینجاهم خسته شدی یا عطش کردی نمی دونم شیر میخوردی اینجا مسیر رفتن بود وایستادیم صبحانه بخوریم اینم صدی مامان درحال درست کردن لاک پشت باهمکاری دخی جون اینم یک روز راه افتادیم رفتیم چشمه دمکش که حیف خشک شده بود &nbs...
23 خرداد 1393

تولدت مبارک پدر عزیزم

ورجک مامان تو رو گذاشتم پش دایی مصطفی و رفتم کیک خریدم بعد گل سفارش دادم بعد دسری که خاله سدی درست کرده ود گرفتم رفتم رستوران غروب هم که پنجشنبه 22 خرداد یعنی دیرو ز بود مرسم بود کل خیابونها شلوغ بود چند اعتی تو خیابون بودیم بعد رفتیم رستوران اما باب از سوپرایزم اصلا خوشش نیامد کلی غر زدم گفت من نمی تونم اینجا کیک بخورم و ببرم بعد مجبور شدم کیک بیارم خونه بقیه تولد خونه بگیریم البته دلیل داشت ولی من زیاد قانع نشدم میگفت بهخاطر دوستهام و ........... البته خجالتی هم هست چمیدونم مادر ...
23 خرداد 1393

مسافرت به بابلسر

  21یک یکشنبه بعد اظهر راه افتادیم رفتیم خونه عمه معصومه کلی بادختر عمه ات هستی خانم بازی کردی شب اونجا بودیم و صبح ساعت 7 بیدار شدیم و به طرف بابلسر رفتیم اولش بیدار بودی ولی بعد خوابیدی تو ماشین ما عقب نشسته بودیم  کلی اذیتمون کردی نه غذا میخوردی خوابت بهم ریخته بود نمیزاشتی ماهم غذا بخوریم کلی من و پدرت و اذیت کردی تمام اون سه چهار روز کوفتمون کردی  بدقلی و بهانه گیری هات خیلی جدید بود تاحالا ندیده بودم که خودتو زمین بزنی ازمون چیزی بخوای متاسفنه شده عادت برات برخورد هم کارساز نبود بی توجهی هم همین جور انگار به خاطر سنت اینجور شدی خلاصه بابت مدام می گفت دفعه آخرم باشه که  بااین وضع بیرون میام 9 سات این طرف 9 ساعت هم...
30 ارديبهشت 1393

دندان جدید

دندون جدیدت مبارک دخترم دخترم اون دندونی که سبز کمرنگ زدم تازه باکلی درد سر درآمد اونهایی که رنگ لیمویی رنگ کردم تا این سن داریشون مبارکت باشه گلم ...
26 ارديبهشت 1393

روز مادر مبـــــــــــــــــــــــارک

دخترم امروز روز مادر یعنی این دومین ساله از زندگی زیبای توست که خدا خواست و من لیاقت مادر شدن ومادری کردن داشته باشم دخترم ازت ممنونم که اجازه دادی مادرت باشم تونهایت آرزوی منی دخترم توجنس من هستی مال خودم هستی از همه مهم تر دختر هستی مونس همدم مادرت هستی دوست دارم نفس
31 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به panisa می باشد