4روز مسافرت بازم شمال
البته این دفعه به اصرار زن عموافسانه رفتیم خیلی هم بهش زحمت دادیم که اصلا خوش نگذشت با وجود شیطنتهای تو یکم سخت بود واقعا باباهم از شرمندگیمون درآمد کل سفر بامن قهر بود
بعد به روایت تصویر
اینجا بغل عمه معصومه بودی موقع نهار بلال خورده بودی دهنت سیاه شده بود ماهم نهار میخوردیم
اینجا هم این کلاه و سطل شمال برات خریدم بریم دریا قربون لبت بشم عسل
اینجا هم حسابی شن بازی کردی و باپدر بزرگت
اینجاهم خسته شدی یا عطش کردی نمی دونم شیر میخوردی
اینجا مسیر رفتن بود وایستادیم صبحانه بخوریم
اینم صدی مامان درحال درست کردن لاک پشت باهمکاری دخی جون
اینم یک روز راه افتادیم رفتیم چشمه دمکش که حیف خشک شده بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی