خدایـــــــــــــــــــــا : بابت هر شبـــــــــــــی که بی شکر سر بر بالیــــــــن گذاشتم, بابت هر صبحی که بی ســــــــلام تو آغاز کـــــــردم, بابت لحظات شــــــــادی که به یادتـــــــــ نبودم, بابت هر گـــــــره که به دست تـــــــو باز شد و من به شــــــانس نسبتش دادم, بابت هر گــــــره که به دستــــــــــم کور شد ومقصر تـــــــورا دانستم, مـــــــــرا ببخش... ...
این زبون شیرینت ما رو گرفتار کرده دختر عمه ات و دختر عموت تبلت دارن و بازی پو اینقدر ماشالله باهوشی که ما رو مجبور کردی بر خلاف میلمون کاری بکنیم که تو دوست داری مدتی گوشی من بود الان عین یه تلوزیون کوچیک هم اهنگ گوش میدی هم برنامه اموزشی نگاه میکنی حرفای بامزه میزنی خیلی
هیچی دیگه عین همه مامان ها با اعصاب فولادی رفتیم سراغش و تا حدی هم کاری کردی الان ده روزی میشه خدا بهت بچه بده پانی مامان اون وقت که منظورم کامل متوجه میشی
این روزا مامان خیلی درهم خیلی پانیسا گرفتارم مامان خدا فقط می تونه کمک حالم باشه بس تو هم هروز زیباتر از دیروز میشی و شیطون دوست داری من هم بازیت بشم اما متاسفانه تو چیی فراتر از دنیای ما ادم بزرگ ا میخوای گاهی با جیغ خواسته هات بدست میاری گاهی هم اینقدر عشقت بهم لبریز میشه که ناخدا گاه بوسم میکنی و دست گردنم حلقه میکنی دخترک مهربانم کاش بیشتر بفهمت دوست دارم
سلام دخترم ببخشید خیلی وقت که فرصت نوشتن پیدا نمیکنم نمیدونم وقتی مادر بشی این متوجه میشی که مادر یعنی همش درگیر زندگی و مشکلاتش در عین حال باید مادر باشه پرستار باشه اشپز باشه خیاط باشه بافنده باشه اوف کلی کارباید بکنه وقتی خودش مریض باید بازهم سر پا باشه تا نظم خونه بهم نخوره پانی مامان الان دوسال دوماه کامل داری خیلی پیفت داشتی تو همه چیز حرف زدن و کارهات اماااااااااااااااااا..................خیلی خیلی شلوغ میکنی یا هتر بگم اذیت میکنی هر جایی هم که میریم دیگه اتیش میسوزونی هنوز موفق نشدم از پوشک بگیرمت اما چند شبی هست تو تخت خودت اما تو اتاق من میخوابی گاهی هم بهانه میکنی بیای تو تخت من بخوابی گاهی اینقدر بهانه میگیری که کلافه میشم خیلی ت...