پانیساپانیسا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

panisa

مسافرت به بابلسر

1393/2/30 15:46
نویسنده : SEDIMAMAN
206 بازدید
اشتراک گذاری

 

21یک یکشنبه بعد اظهر راه افتادیم رفتیم خونه عمه معصومه کلی بادختر عمه ات هستی خانم بازی کردی شب اونجا بودیم و صبح ساعت 7 بیدار شدیم و به طرف بابلسر رفتیم اولش بیدار بودی ولی بعد خوابیدی تو ماشین ما عقب نشسته بودیم  کلی اذیتمون کردی نه غذا میخوردی خوابت بهم ریخته بود نمیزاشتی ماهم غذا بخوریم کلی من و پدرت و اذیت کردی تمام اون سه چهار روز کوفتمون کردی  بدقلی و بهانه گیری هات خیلی جدید بود تاحالا ندیده بودم که خودتو زمین بزنی ازمون چیزی بخوای متاسفنه شده عادت برات برخورد هم کارساز نبود بی توجهی هم همین جور انگار به خاطر سنت اینجور شدی خلاصه بابت مدام می گفت دفعه آخرم باشه که  بااین وضع بیرون میام 9 سات این طرف 9 ساعت هم مسیر برگشت تو راه بودیم خیلی  خسته کننده و مسخره بود بدترین مسافرت زندگیم بود نمیدنم پروژ از پوشک گرفتن هم تا قبل مسافرت خوب بود بنا به دلایلی اونجا پوشکت کردم برگشتیم هرچی رشته بودم پنبه شد فقط این مدت خستگی شلوار شستن و پی پی هات دستهامو داغون کرد بازهم فدای سرت

داخل اتاق هتل بابلسر خیلی خوشحال بودی همش از تخت ها بالا پایین می کردی و باخرسی بازی میکردی

اینجا هم حاظر شدیم بریم صبحانه بخوریم بریم بیرون

داخل ماشین میرفتیم ددر

اینجا هم بابا ازت عکس می گرفت دوست داشتی خودت قدم بزنی

این لیوانم گرفته بودی دستت  همش باهاش بازی میکردی

فدای دم اسبیت مادر به چی فکر می کنی عزیزم

اینجاهم با بدبختی چادر به پا کردم رفتیم داخلش صفا میکردی خوب بود کنار ساحل تنها چیزی که برای من خوبه سایه است با میگرن قشنگم

 

داخل محوطه هتل بابلسر

بازهم تو محوطه یک قمست پرنده داشت ولی خیلی باد میامد توم دست بردار نبودی منم سویشرت تنت کردم

 

اینجاهم یک قسمت بود نیمکت داشت بعد شام مردم میامدن چای نبات و خرما میخوردن اینقدر اذیت کردی نفهمیدیم چی شد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به panisa می باشد