عزیزی که دیگه بین ما نیست
نمی دونم اسم این چی بذارم وچی بگم یک غم بزرگی روری دل همه ما نشست که حالاحالا خوب نمیشه خصوصا خود من ئچقدر ازاین موضوع ضزربه خوردم مادر بزرگ بابا مهدی دقیقا روز چهارم عیدفوت کرد همین کلمه به این کوچیکی اما پر دردو غم بود و تمام دختر گلم نمیدونم این رسم روزگاره یکی میاد و یکی میره زیاد نمیتونم از جزیات چیزی بگم چون خیلی برام عذاب آور هستش بنده خدا 4 ماه تو جا بود و مریض مامان مینا یعنی دخترش خیلی زحمتشو کشیدن 3تا پسر داشت اما از خونه بیرونش کردن نمیدونم گفتن این کلمه درست باشه یانه اما وقتی عروسها امدن یک قطره اشک هم نریختن خدا میدونه تو دل آدمها چی میگذره چون این وبلاگ خودته نمی خوام در مورد چیزهای غیراز خودت باشه فقط این بودن بارفتنش خیلی چیزهارفت خداروح شاد کنه هرکی این متن خوند توروخدا براش فاتحه بده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی