پانیساپانیسا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

panisa

پایان 17 ماهگی

1392/10/21 2:00
نویسنده : SEDIMAMAN
118 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم امروز 17 ماهت تموم شد و ماه دیگه واکسن داری امروز بردمت مرکز بهداشت وضعیتت خوب بود ولی کاش وزنت بیشتر بود ولی بازم هم خدا رو شکر هزار مرتبه که سالمی بردمت بینایی سنجی اما بس که شلوغ بود بی قراری کردی و بابا گفت برگردیم میریم مطب هم من بیام هم شما باهم بریم آخه مامان چشماش ضعیف شده باید نوبت بگیرم

راستی میام از پیشرفت مینویسم فهمیدم دلیل پیشرفت نکردنت کمبود اعضای خانواده است چون من و تو فقط باهم هستیم ونمی تونی از بقیه چیز یادبگیری تصمیم گرفتم خودم باهات صحبت کنم و کمکت کنم سعی خودمو میکنم ببینم خدا چی می خواد

پیشرفتهای 18 ماهگی

هاپو میگه: آپ آپ

آب آب :آب

اسب میگه: بیدگو

میگم بگو بله: بل

باشه:با

کجا بریم :میگی دد بعد دست هم تکون میدی

لی لی حوضک تو دست ما هم انجام میدی

وقتی دراز میکشم یا نشسته میای بلوزم میکشی بالا وکف دست کوچلو نازتو میزاری روش میگی مم سرتم مدادم به حالت آره میگی مم و سرت و بالا و پایین میکنی قربونت بشم

ماست :ماااا

به پوتین هات علاقه شدیدی داری چون میدونی با اونها میری ددر راستی سعی میکنی خودت بپوشی تا حدی هم موفق میشی

تو حموم دختر خوبی هستی فقط زیر دوش یکم اذیت میشی

جیش خیلی خوب میگی

اعضای صورتت کامل بلدی

وقتی برس یا شونه پیدا کنی سعی مکنی موهای ابریشمی نازتو شونه کنی

لباس جدید یا نو می پوشی ذوق میکنی خیلی خوب متوجه میشی جدیده دوست داری تشویق بشی

خودتم تشویق میکنی تا بقیه هم این کار بکن

مثال مامان مینا که مامان بابا میشه برات یک ژاکت شلوار ناز بافته

نون و ماست دوست داری اگر باتو باشه همه دستهاتو میکنی توش همه جارو باهاش کثیف میکنی و میخوری

گل سر اصلا نمیزاری برای یک ثانیه رو موهات باشه

خودمون خونمون گرمایش از کفه بخاری نداریم ولی خونه اده جون و مامان مینا دارن میری نزدیکش و میگی جیس

با کف دستت میزنی روی لبات و صدا درمیاری نمی دونم از کی یاد گرفتی تازه گیاهم لباهاتو میاری جلو با انگشتهات میکشی روشن و صدای بوبوبووووووووووووووووووو درمیاری خلی هم خوشحال میشی

می خوای از بطری آب داخل لیون بریزی اما نمی تونی دوست داری بالیوان آب بخوری از آخر هم دست بکنی تو لیوان وسرو صورتت بشوری باهاش

خیلی نزدیک تلوزیون نگاه میکنی

هم چنان قطره آهن و زینک و جدیدا کلسیم میخوری به خاطر رشد کند دندونت

از دکتر میترسی حتی اجازه نمیدی که معاینت کنه فکر کنم مشکل از دکترتت که با بچه ها بگذریم

لباسهاتو میندازی گردنت و می خوای بپوشی بعد میگی دد

شبها برای شیر زیاد بیدار میشی حداقل 4 بار خیلی اذیت میشم اما مهم نیست چند وقت دیگه مونده از شیر بگیرمت بیشتر سختهاش تموم شده

صبحانه خیلی کم میخوری اونم با هزار بدبختی

بابامهدی یادت داده میری روی گردنش و بیتکو بیتکو میکنی خیلی دوست داری وقتی بهت میگم برو بابا بیتکو بیتکو میری و پشت میکنی و با دستت نشون میدی البته میگی ها

بابا پای کامپیوتر بود منم در گوشت گفتم پانیسا برو پیش بابا خیلی بامزه ساکت بودی و چشمات و میچرخوندی ببینی من چی میگم به با اون راه رفت بامزه ات بدون سر و صدا رفت پیش بابا عاشقتم

پاپ کورن دوست داری ولی وقتی جلون باشه یا خدا هم شو میریزی توخونه در مورد تنقلات معمولا واییی

پشت سرم خیلی گریه میکنی خیلی بهم وابسته هستی نمیدونم چرا و چه کار کنم باید به این تنهایی عادت کنی گلم با اینکه هستن ولی باید فکر کنی مامان کسی نداره مجبوریم چون اونا ما رو نمی خوان

عمه سمیه :عم

اده:اد (پدر شوهرم و پدر بزرگت)

بهت میگم ننه چه جور راه میره چون پادرد داره برای اولین بار چندماه پیش دیدم پشت سرش داری عین خودش راه میری بعد اون میپرسم چه نشسته و چه ایستاده ازش تقلید میکنی

از شیشه گازخونه مامان مینا خوشت میاد توش خودتو میبینی وشکلک درمیاری

میگم پانیسادر اتاق عمه رو بزن و بعد صداش کن خیلی بامزه این کارو انجام میدی

موقعی که تلوزیون برنامه یا آهنگی پخش میکنه میگم برقص خیلی بامزه به حرفم گوش میدی و میرقصی دستهاتم تکون میری

سیب زمینی سرخ کرده دوست داری جوجه کباب هم دوست داری ترشی که بهت نمیدم ولی بابا یکبار دادکه مخالفیم ولی خوشت میاد

موهای ابریشمی نازت بلندتر شده که جزء محالات کوتاهش کنم عاشقشم آخه

راستی وقتی شیر میخوری تو خواب بادستهات بازی میکنی وقتی هم تو بیداری شیر میخور به هر مدلی باشه بازی بازی

از اون: اوون

اکثر حرفهامو میفهمی برو توآشپزخونه

بیا برو جلوی تلوزیون بیارش

خلاصه یک کار بامزه که بابا یادت داره چند ماهه اینه که سفررو تا میکنه کوچیک بعد غذا خوردن میده میاری برای من بامزه دستت بلند میکنی و بابا میزنه زیر بغلت میاری داد میزنی مامان مامان گاهی وقت ها هم خودت از بابا می خوای بهت بده میگی مامان یعنی بده ببرمش برای مامان

از وقتی به دنیا امدی تو تختمون نخوابیدیم به خاطر شیر شب که میخوری پایین و تو حال می خوابیم چند وقتیه این اتاق پایین سرده صبح که رخت خواب هارو جمع میکنم توهم کمکم میکنی رخت خواب خودتو میدی بهم گاهی هم می خوای مال مارو جمع کنی زورنداری و محکم منو صدا میکنی که کمت کنم

وقتی بابا از سر کار میاد ریموت در میزنه صداش میاد تو خونه خیلی کم اما میدونی بدو بدو میری پشت در منتظر میش بیاد اگر چیزی دستش باشه از میگری و میکشی رو زمین و میاری تو آشپزخونه

در یخچال که باز میکنم عیدت خوشحال

هرچی باشه میزای سرت خوشت میاد عین کلاه سطل وسایلت و...

راستی اون روز خونه مامانم کارهای جالب میکردی یک سطل کوچیک جای خرما بود بهت دادم باهاش بازی کنی دیدم دستشو انداختی دستت و داری از سبد پیاز سیب زمینی ها میریزی داخلش انگار رفتی خرید کلی بهت خندیدم

میری سراغ تلفن و میگی ادو :علو موبایل بابا رو خیلی دوست داری وهمچنین مال من که خیلی کم میدم دستت اون روز از اون گربه خیلی خوشت امد تو موبایل عمو حسین عاشق شده بودی اونی که هرچی بگی تکرار میکنه

گاهی وقت ها الکی بغض میکنی لبتو آویزون میکنی گریه میکنی گاهی هم دنده عقب میری و میری یک گوشه میشنی و قهر میکنی و گریه البته وقتی چیزی بخوای بهدست نیاریش

آینه خیلی دوست داری

یک دست لباس تمیز نداری بس که شیطونی با اینکه مراقی هستم و پیش بند میندازم پوستم رفته اینقدر که عوض کردم و..........

نارنگی دوشت داری آبش میخوری و بقیه شو پرت میکنی البته نصفش هم میریزی رو خودت

شیر پاستوریزهم میخوری

آب میوه پاکتی ها کوچیک روهم سوراخ میکنم بهت میدم با انگشت جای نیشو پاره میکنی و نی شو درمیاری بعد بانیش هوا میخوری خراب کاری کلا

میری معمولا پشت یکی از مبل ها یا گوشه کناری مشغول جیش کردن میشی بعد که کار از کار گذشت میایی و میگی جیش دستت میزاری رو پوشکت میگی جیش

جای میریم خیلی شیطونی میکنی به همین خاطر چند جا دعوت شدیم همش قول امروز فردا میدیم هرچند اونا هم بچه کوچیک دارن اما من خودم حساسم

لیمو شیرین سرش سوراخ میکنم فشار میدم مک میزنی خوشت میاد البته کثیف کاری داره ولی خودم بهت میدم

دستمال کاغذی درمیاری میگم دهنتو پاک کن میگری جلوی دهنت آخ جیگر مامان

غذا بهت میدم بعدش میگی به به

خوابت بیاد غرغر میکنی میای سراغم مم مم با حالت گریه و زار

مدام می خوای ماشین لباس شویی دست کاری کنی خوبه که قفل کودک داره

نمی زاری تلفنی صحبت کنم انگار بدت میاد مدادم گریه میکنی تلفن دستم بگیرم

همچنان کن بی بی 4 میبندم برات

عکسهاتم تو کامپیوتر برداشتم دای مصطفی زد روی دی وی دی دستش دردنکنه

اینا یادم میاد البته بیشترش مال ماهای گذشته بود هرماه چندتا بهش اضافه میشه اینا همش مال این ماه نیست ولی من جمع کردم همش یکجا نوشتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به panisa می باشد