چهارده ماه دوازده روزگی

پری شب خونه مامان مینا بودیم درعمو اینا هم بودن وتوکلی بازی کردی شب یکبار بیدار شدی وشیر خوردی

امادیشب واییییییییییییییییی که چقدر اذیت کردی تا صبح نخوابیدم هر 20دقیقه یکبار بیدار میشدی نمیدونم دندونت بود گرسنه بودی شیر مخوردی و میخوابیدی نمیدونم چی بگم دختر نازم

امشب من امدم پای نت تو رفتی سرت گذاشتی روی شونه باباو خوابیدی بدون مم چون سیر بودی من همیشه اینقدر خوش شانس نیستم که خودت بخوابی به همین خاطر نمی تونم تو رو به کسی بسپارم جز دایی مصطفی که خیلی دوستش داری من هم به اندازه چشمام بهش اعتماد دارم که مراقبت نمیزاره برات اتفاقی بافته

این روزها فقط بهانه میگیری و جیغ میزنی چون نمی تونی حرف بزنی سعی میکنی اینجور خواسته ات رو بهمون بفهمونی خیلی بده اصلا دوست ندارم نمیدونم چه کار کنم

کارهای زیادی انجام میدی باتلفنت الو میکنی و میدی دستم که منم الو کنم

کفش هات میاری میگی ددر

هرکی از در بیرون میر میای تو راه رو عین باهاشون حتما باید اونجا بای بای کنی وگرنه نمیشه

میری تویخچال میخوای از روی شیشه جا میوه ای میوه برداری اما نمی تونی دهنتو میزنی بهش و باهاشون به زبون خودت حرف میزنی

وقتی درب راهرو باز میشه میای دنبالم میگی جیش بهش اشاره هم میکنی

علاقه داری خودت باقاشق غذا بخوری عین ما وقتی میخوری برای خودت دست میزنی

موهات بلندتر شده نه خیلی ولی خوبه قول دادم دیگه کوتاه نکنم برات

شیر پاکتی هم می خوری ولی نه خیلی گرم که اصلا

چوب شور دوست داری و دنت و شیر دنت و بسکویت که دوست داری خوردکنی تو خونه

هنوزهم دوست داری آشغال رو زمین برداری بزاری دهنت

دستمو میگری وقتی بهت میگم

می برمت توی اتاقت با اشاره میگی اونه اونه

هرچی میخوای میاری بازی میکنی باهاش

کتاب دوست داری ورق بزنی ولی چون نمی تونی پارش میکنی

ماست نباشه غذا نمی خوری

وقنی نشستیم میای با کف دست میزنی پشتمون خیلی خوشم میاد

توخواب زیاد میچرخی حتی اگر پالشت باشه موانع پشت سرمیزاری تو خواب

وقتی تو خواب شیر میخوای چشمات میبندی وجیغ میکشی وپاهاتو بلند میکنی محکم میکوبی زمین

هیچ چیز تو زندگی برام جای تو رو نمیگیره بهترین و زیباترین هدیه خدا دوست دارم