18 ماهگیت مبارک
تنها بهانه نفس کشیدنم بودنم وماندم تویی پس بمان تا بمانم ای زیبا ترین خالق هستی خدایا شکر که تو بهم لطف داشتی واقعا نمیدونم چی بگم امروزهم رفتیم و واکسن 18 ماهگیت زدیم خیلی برام سخت بود گذر زمان دلمو نمی تونه سخت کنه بلکه دل نازک ترم شدم ولی خودت میدونی عزیزمادر مجبور بودیم از ساعت 10 صبح مراقبتها و پرستاری های من شروع شده البته برای هر واکسنت که همراه باتب و....بود بابایی مهربونم پا به پای من مثل همیشه از شما مراقبت میکنه بازهم خدا رو شکر بابا باینکه یک ضربه محکم به کمرش خورده و چند روزی مرخصی گرفته بازهم با محبت بی پایانش به ما کمک میکنه بابا جون ازت ممنونم این کابوس هم تموم شد خدارو شکر امروز صبح حالت خیلی بهتر بود اما جای واکس...
نویسنده :
SEDIMAMAN
1:54